پیشنویس؛ هدف از این نوشته برای من نویسنده آن صرفاً گله و شکایت از فضایی است که هر روز آزارندهتر میشود. مقصودی را دنبال نمیکند و به فرایاد دوران دانشجویی و با خاطره نشریات آن زمان نوشته شدهاست؛ این است که عاجزانه خواهشمندم، عنود نشوید. مرتضی مردیها در جایی گفتهبود، اگر بیش از 50٪ اختلاف نظر بین طرفین بحث باشد، بحث بیمعنی است و شما هم اگر مشکلی دارید، از این صفحه بروید و جیغ بزنید. و اما اصل ماجرا:
1- زمانی دوستی که دیگر دوست نیست، در نشریهای که زمانی نشریه ما بود و حالا نیست، خطاب به مایی که لااقل برای من دیگر وجود خارجی ندارد، یادداشتی منتشر کرد با این مطلع که:» لیبرال ایرانی چگونه موجودی است؟» و خود به خوبی در وصف لیبرال ایرانی کوشیدهبود که او موجودی شرمگین است و در جمعهای روشنفکری ایران، همواره مورد عتاب بوده و سر به زیر انداختهاست. او زمان بالا گرفتن سر را اعلام کردهبود و گفتهبود، وقت آن است که به محاکمه به جرم گناه ناکرده خاتمه دادهشود و ما استیفای حق کنیم و صد البته واضح است که اینها نه عین کلام اوست که صرفاً برداشت من از آن نوشتهاست.
باری، دوران گذشت و آن ظهور و بازنمایی لیبرالی در فضای ایران، بار دیگر به مدد مرگاندیشیها و رمانتیکگریهای افراطی، راه به بیراهه برد و اگر در حال خوب و نگاه خوشبین هم دامن لیبرالیسم ایرانی را آلوده نکرد، بسیار آن را از فضای عینی که لاجرم باید در آن تنفس میکرد و از اساس خاستگاه و خواستگاهاش بود دور کرد. بر کند و به ناکجاآباد انتزاعیات آزادیخواهیهای موهوم برد. نه افتخاری افزود و نه شکوهی به بار آورد. فروغ ناسوری بود که از این ظلمت غارنشینان گذشت و رفت تا در کاخهای درخشان مغربزمین گم شود و افول کند.
2- فضای روشنفکری در ایران همواره چپ بوده و همان تلطیفهای دو دهه گذشته هم راه به جایی نبرد و چیزی و نهادی برنساخت که حالا بخواهیم حتی برای نابودیاش مرثیه سر کنیم. اما این فضا مسموم است. مسموم از چپ یا چپزده از مسمومیت؛ نتیجه یکی است. آنها در چرخهای معیوب همدیگر را بازتولید میکنند و همه این فضا محصول آنهاست. راست گفتهاند که از کوزه همان تراود که در آن بود. باری، فضا مسموم است و راه تنفس سالم را بر عقل سلیم میبندد و چه تلخ است که لیبرالهای ایرانی خود آنقدر سرکشی کردند در این فضای مسموم که لاجرم از این هوای مسموم استنشاق کردند و خود در رفتارشان چپزده شدند. اما لازم است که بار دیگر از لیبرال ایرانی اعاده حیثیت شود. من از سر ملال میگویم و شمایی که فعال این عرصه هستید باید دست به کار شوید. لازم است بار دیگر به هر فشاری هست سرتان را بالا گیرید و از انسان لیبرال دفاع کنید.
3- ماجرای حقوق بشر ایرانی اما وقتی مرزها را درمینوردد، به کمدیای دردناک بدل میشود. جای شک و ایراد نیست که آنچه در غزه رخ میدهد دردناک است. نیاز به آمارسازیهای دروغین و فیلمهای جعلی و عکسهای سوزناک هم نیست، که اگر وجدانی بیدار باشد، به تلنگری درخواهدیافت. اما آیا باید این رگهای قلنبه بشرکاران دروغین را باور کنیم؟ به شخصه گمان نمیکنم آنها راست بگویند. ماجرا انسان نیست. آنچه برای آنها زنده است و نفس میکشد، نوستالژی انتفاضه و آرمان فلسطین است که بار دیگر مظلومانه در برابر جرثومههای دنائت دستگاه سرمایهداری قد برافراشتهاست. با این تفکر هیچگاه راه به جایی نخواهند برد و اتفاقاً این چیزی است که آنها میخواهند. وضعیت تعلیق برای پیکارجویان تنها وضعیت حیات است. نفس وجودی پیکارجویان و هواخواهانشان در صحنه نبرد خلقها تعریف میشود و آنگاه مرثیهسرایان و دلقکها به میدان میآیند تا با اشاره به آنها مشروعیت گدایی کنند و این اوج تراژدی تلخ خاورمیانه است و اختصاصی هم به چپ یا راست ندارد. این سیستم قربانی میطلبد و میسازد و از قبل آن هزار کاسبکاری انگلوار لاجرم به وجود میآید.
اما گفتم کمدی دردناک و بیراه نبود. من آدم قیاسهای آماری در جنایتها نیستم. اما این لازمه امر سیاسی است که اگر بخواهیم تصمیمی عقلایی بگیریم، راهی جز این نیست. تحلیل آنچه در خاورمیانه میگذرد، آنقدر پیچیده هست که از حد دانش و توان من فراتر باشد. اما چیزی که هست، اکنون برای من داعش است که واقعیت دارد. داعش است که میتازد و جلودار ندارد و دیگر به همت رسانههای بشرکاران حتی دیده نمیشود. چیزی که معنا دارد، صدها هزار کشته سوریه است و حمص است که باز بمباران شیمیایی میشود و اینها در مجاورت ماست. اینها معنای زندگی ما را نشانه گرفتهاند. گیرم که خیالی خام باشد، اما اینها با تفکری تمامیتخواه و بنیادگرا، به سوی ایران هم خواهند تاخت و آنگاه ما چه میکنیم؟ اکنون چه میکنیم؟ هر روز، صدها و هزاران انسان توسط این سپاه جهل و رذالت مثله میشوند، اگر رگهایتان ورم کردهاست، چرا داعش را نمیبینید؟ داعش کنسانتره تمام پلیدیهایی است که میشناسم. جنایت میکند. جنایت عریان. سیاه است و پلید. داعش توأمان ارتجاع سرخ و سیاه است.
4- معروف است که در زمان جنگ تحمیلی، عدهای را از جبههها بازگرداندند و نگذاشتند بجنگند. بهانه خیانت بود و هزار اتهام ناروا که خود هم بر واهی بودنشان صحهگذار بودند. اما اصل قضیه همان تمامیتخواهی بود. یکی از بزرگان ملیمذهبی میگفت، آنها نمیخواستند ما حتی برای مملکت خون بدهیم. که از اساس ایدئولوژیشان از خون مرده انسانها تغذیه میکند و نه از خون نشیط انسانهایی که لابد باید شهروندان و نه فرمانبرداران و گاه مایملک و گروگانهایشان باشند.
اما این وضع باید تغییر کند. به روزی فکر میکنم که بخواهم داوطلبانه علیه تروریستها بجنگم. علیه داعش بجنگم -برایتان شبیه شوخی است؟ این به روحیه طنزپرور شما برمیگردد؛ خودتان را اصلاح کنید، ماجرا جدی به نظر میرسد- آنگاه ما از کجا و به کدام جبهه میتوانیم اعزام شویم؟ من نمیخواهم به مسجد بروم، ثبت نام کنم و پلاک بگیرم. من میخواهم از ارزشهای خودمان، از ارزشهای عینی یک شهرنشین ایرانی دفاع کنم. از همین آزادیهای حداقلی و از این رو، برای من در سپاه بنیادگرایان شیعه علیه بنیادگرایان سنی جایی نیست و تا زمانی که آنها برای ما میجنگند، آنها داعیهدار و متولی همه امور هستند. پس لازم است که خود را احیا کنیم و در حصار حملههای انتزاعی چپ و راست نمانیم. بیایید در فضای واقعی نفس بکشیم. فلسطین دردناک است، اما مسئله ما نیست که در آن عاملیتی نداریم. آنچه هست در مجاورت ما اتفاق میافتد. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» هنوز معنادار است. نه به خاطر آن بار ناسیونالیستیاش که صرفاً در فضای رمانتیک ملی تعریف و تدوین شدهاست و حالا پیراهن عثمان شدهاست؛ که به خاطر همبستگیاش با فضای عینی ما معنادار است. ما در غزه و لبنان هیچ عاملیتی نخواهیم داشت و من نمیخواهم در سپاه بنیادگرایان بایستم. اگر داعیه دفاع از انسان را دارید، با هر منطقی که بنگرید، این داعش است که میتازد. اگر هم اسراییل به اصطلاح احمقانه و مغلوط شما، نسلکشی میکند، اینها نسل انسان را مثله میکنند. پس عاقل باشید.
5- بیربط به این حرفها؛ وقاحت صداوسیمای میلی گاه آدم را عاصی میکند. از کل برنامههای تلوزیونی، فقط مسابقات ورزشی را میبینم و هر بار از سانسور اینها شاکی میشوم. سانسوری که در همین جمهوری اسلامی هم نو است. بعد در کمال وقاحت، وقتی فقط به خاطر درخشش تیم ملی والیبال و حضور پرشمار تماشاگران ایرانی، در نهایت مظلومیت تیم ملی، فدراسیون جهانی با ماندن ایران در لیگ جهانی موافقت کردهاست، کاویانی- مجری یخزده- اینها درآمدهاست که فدراسیون جهانی از اینها تشکر کردهاست. یعنی انقدر وقاحت را آدم کجای دلش بگذارد.